چگونه خواندن خاطرات نشنیده آقای تهیهکننده وارد زندگی هنر هفتم شد؟
0 نظر
نگارخانه هنر هفتم به مناسبت زادروز منوچهر شاهسواری، تهیهکننده هنر هفتم و مدیر فرهنگی برنامههای مطالعات تاریخی شفاهی خود را انتشار داد. در این برنامهها، شاهسواری در مورد زمان کودکی و نوجوانی خود صحبت میکند. او از به دست آوردن یک دوربین هنر تصویربرداری در کودکی تا یادگیری هنر تصویربرداری و فیلمبرداری در دبیرستان و موسسه آموزش عالی تبریز سخن میگوید. شاهسواری همچنین از فعالیتهای خود در صحنه نمایش و تجربههایش در تلویزیون نیز سخن میگوید. او همچنین درباره حوادث مهمی که در طول زندگیش تجربه کرده است، نیز صحبت میکند. در پایان، شاهسواری توضیح میدهد که چرا ترجیح داد در ایران بماند و به تغییرات مهمی که در دوران دانشجویی ایجاد شد راجع به این موضوع استدلال میکند.
به گزارش دیجیاتور به نقل از روابطعمومی نگارخانه هنر هفتم، نگارخانه هنر هفتم در ادامه انتشار سلسله برنامههای مطالعات تاریخی شفاهی خود به مناسبت زادروز منوچهر شاهسواری تهیهکننده هنر هفتم و مدیر فرهنگی بخشهایی از گفتوگوی این هنرمند را منتشر کرد.
منوچهر شاهسواری با بیان اینکه در سال ۱۳۳۶ در بندر ماهشهر متولد شده و اصالتش مربوط به لرهای بختیاری است، گفت: یادم میآید در چابهار با پدیدهای به نام «عکس» مواجه شدم و زمینه مطالعاتی نظیر مجله و اثر ادبی به اندازهای که در آن زمان مرسوم بود، در خانواده من هم وجود داشت.
وی با بیان اینکه علاقه زیادی به مطالعه داشته است، افزود: علاقهام به اندازهای بود که وقتی مادرم سبزی میخرید حتی مطبوعاتهایی را که دور آن پیچیده شده بود میخواندم، البته این موضوع در بسیاری از افراد هم نسل من رایج بود.
شاهسواری یادآور شد: پدرم یک دوربین هنر تصویربرداری بسیار ابتدایی به من جایزه داد و همان دوربین دریچه تازهای را روی من گشود. با آن دوربین عکسهایی میگرفتم و برای ظهور آنها را به زاهدان ارسال میکردم، البته بعدها خودم چاپ عکس را یاد گرفتم. مدتی گذشت و این روند ادامه داشت تا اینکه به سراغ دوربینهای حرفهای رفتم.
وی با اشاره به فعالیتهای تئاتری خود نیز توضیح داد: در نوجوانی در این مدیوم فعالیت داشتم یادم میآید در یک نمایش نقش سربازی را که در دفاع از وطن شهید میشد، بازی میکردم.
شاهسواری درباره نحوه آشنایی خود با دنیای هنر هفتم بیان کرد: در نوجوانی پدرم هفتهای یک بار ما را هنر هفتم میبرد. ما مرتب و حداقل هر ماه یک بار از بندر ماهشهر به آبادان سر میزدیم. در آن سالها در هنر هفتم تاج آبادان فضای خاصی از نظر فرهنگی وجود داشت. من از دوران کودکی تصاویر جذابی از پالایشگاه و انعکاس چراغهای آن روی اروند در خاطرم دارم.
وی با بیان اینکه در تبریز به دبیرستان فردوسی رفت، ادامه داد: در آن دوران در واحد فوق برنامه، نشریهای را ساخت و ساز می کردیم و مربی داشتیم که فارغ التحصیل صحنه نمایش بود که با ما تمرینهای بدن و بیان انجام میداد. او ما را به دانشجویی معرفی کرد که در موسسه آموزش عالی تبریز درس میخواند و کلاس آموزش سینمای هشت میلیمتری را راه انداخته بود. در آنجا فیلمبرداری و مونتاژ را آموختیم و تعداد زیادی اثر سینمایی برای سینمای آزاد تبریز ساختیم.
شاهسواری با بیان اینکه در یک مدرسهای هنر تصویربرداری و فیلمبرداری یاد گرفته و یاد هم میداده است، گفت: در همان دوره نوجوانی حتی فیلمبرداری درس میدادیم، دوربین را در اختیار بچهها قرار میدادم و در پارک فیلمبرداری میکردیم. در همان دوره باید عکس میگرفتیم و خودمان عکسها را به ظهور میرساندیم. عزیز ساعتی و محمود ریگی از اساتید آنجا و از بچههای همان مدرسه بودند که هم میآموختند و هم به ما درس میدادند. محمود سماک باشی، جهانگیر میرشکاری و بهروز معاونیان نیز از هم دورههای من بودند؛ افرادی که امروز در این حرفه سرآمد هستند.
وی در بخش دیگری از صحبتهای خود توضیح داد: آن زمان در تلویزیون محیطی آموزشی حاکم بود بدین معنی که در استودیو برنامه ضبط میکردیم و افراد به نوبت مسئولیتهای مختلفی را بر عهده میگرفتند.
شاهسواری با بیان اینکه قرار بود برای ادامه تحصیل به موسسه آموزش عالی یو سی ال ای برود، ادامه داد: من پذیرش و ویزا را دریافت کرده بودم و برای ۲۲ شهریور سال ۱۳۵۷ بلیت داشتم. ۱۶ شهریور در روز پنجشنبه نماز عید فطر برگزار شد؛ همان نماز معروفی که مطهری و مفتح در تپه قیطریه اقامه کردند و پس از آن، راهپیمایی عظیمی تا پیچ شمیران به راه افتاد و من با افراد زیادی به راهپیمایی پیوستیم و در آنجا به دعوت نوری از علمای خیابان پیروزی، برای روز بعد قرار راهپیمایی گذاشتیم.
شاهسواری درباره حوادث آن روز مهم یادآور شد: آن روز شیفت کشیک من در تلویزیون بود. در واحد نور نشسته بودیم و جسته و گریخته اخباری از بیرون به ما میرسید. دوستی به نام جواد عظیمینژاد، فیلمبردار واحد خبر به من زنگ زد و گفت به عنوان دستیار همراه او باشم تا به میدان ژاله (میدان شهدا فعلی) که در آنجا تظاهرات شده است، برویم. در شلوغی این مسیر نمیشد به حرکت ادامه داد، اما جواد رفت و از تظاهرات فیلمبرداری کرد. وضعیت حیرتآوری بود و صدای هلیکوپتر و تیراندازی شدیدی به گوش میرسید و من برای اولینبار بود که چنین اتفاقی را تجربه میکردم. شب که به خانه آمدم حال خوشی نداشتم. حالا دیگر شهر از همه چیز مطلع شده بود. اولینبار بود که پدرم به من چیزی گفت و من گوش نکردم. وی به من گفت تو چهار روز دیگر مسافری اما من هیچ وقت به آن مسافرت نرفتم.
شاهسواری درباره دلیل اینکه چرا ترجیح داد در ایران بماند، بیان کرد: ما نسلی بودیم که فکر میکردیم نیازمند تغییر مهم هستیم، نسلی که ریشهای قوی داشت و در دوره دانشجویی، اعلامیه پخش کرده و اعتصاب میکردیم.
در این متن، مشخص است که منوچهر شاهسواری تولد خود را در سال ۱۳۳۶ در بندر ماهشهر داشته و اصالتش مربوط به لرهای بختیاری است. او از کودکی علاقه زیادی به مطالعه داشته و حتی در خانه مادرش مطبوعاتها را که دور آن پیچیده شده بود میخواند. همچنین، پدر او یک دوربین هنر تصویربرداری به او جایزه داده و با آن عکسهایی میگرفته و به سراسر کشور ارسال میکرده. او همچنین در صحنه نمایش فعالیت میکرده و نقش سربازی را در یک نمایش بازی میکرده است. در تبریز نیز، او در دبیرستان فردوسی در واحد فوق برنامه تحصیل کرده و مربی داشته است که به او آموزش سینمای هشت میلیمتری داده است. او همچنین در یک مدرسه هنر تصویربرداری و فیلمبرداری یاد داده و یاد میدهد. در ادامه تحصیل، او قرار بود به موسسه آموزش عالی یو سی ال ای برود و بلیت قبولی و ویزا را دریافت کرده بود، اما به دلیل حوادث سیاسی در ایران وجود نداشتن امنیت، ترجیح داد در ایران بماند.