“جذبه عشق” و شرح عاشقانه/ هنگامی که نیازی به حضور زینب (س) نداریم

«شور عاشقی» و یک شمر عاشق‌پیشه/ وقتی نیازی به حضور زینب (س) نیست


در اثر سینمایی “شور عاشقی” به کارگردانی داریوش یاری، روایت خیالی از زبان سلما روایت می‌شود، که به همراه عبدالرحمان و یکی دیگر از زنان، در مسافرت به شام برای اسرای کربلا هستند. عبدالرحمان تلاش می‌کند همسرش را از همراهی اسرا منصرف کند، اما در این بین اتفاقات زندگی و مرگ برای آن‌ها رخ می‌دهد. این اثر سینمایی به نظر می‌رسد علاوه بر ایده جذاب، پیامی غیرمنطقی ندارد و تم های مختلفی را در خود جای نمی‌دهد.

دیجیاتور-گروه آثار خلاقانه-فاطمه محسنی؛ «شور عاشقی» به کارگردانی داریوش یاری روایتی از اسرای کربلا در مسافرت به شام است. سلما زنی که فکر می‌کند همسرش در رکاب حسین (ع) جنگیده و شهید شده است حالا خودش را به کاروان اسرا رسانده تا زینب (س) را تنها نگذارد. روایت خیالی از زبان او روایت می‌شود. عبدالرحمان همسر سلما شب قبل از عاشورا از یاران امام جدا می‌شود. حالا دارد کاروان را تعقیب می‌کند تا زنش را هم، از همراهی اسرا منصرف کند. شمر، سلما و یکی دیگر از زنان را به هم‌رزمش می‌دهد تا خودش کاروان را به شام برساند. آن‌ها از کاروان جدا می‌شوند اما عبدالرحمان مثل بتمن سر می‌رسد و زن‌ها را نجات می‌دهد. زن در صحبتی که با همسرش می‌کند متوجه می‌شود او از روی ترس امام را تنها گذاشته پس خودش شجاعانه به کاروان اسرا برمی‌گردد. آغوش کاروان به روی آن‌ها باز است و اصلا شمر و همراهانش مزاحم ورود و خروج سلما نمی‌شوند.

این‌ها خلاصه‌ای از اتفاقاتی است که در یک سوم ابتدایی اثر سینمایی رخ می‌دهد. ظاهرا کارگردان خودش هم متوجه غیرمنطقی بودن این موضوع شده و سر و ته حضور غیرعادی او را با جمله «به اجنه می‌ماند این زن» هم آورده است. از آنجا که این ورود و خروج چند بار در اثر سینمایی تکرار می‌شود این دیالوگ هم مجبور است تکرار شود. سلما وارد کاروان می‌شود و زن‌ها و بچه‌های یتیم و زخمی را تیمار می‌کند و از کاروان خارج می‌شود تا به شهرهای بعدی برود و مانع تحریف واقعه کربلا به دست ماموران یزید شود. سلما همه این کارها را هم انجام می‌دهد.

چگونه‌اش را متوجه نمی‌شویم، فقط می‌فهمیم موفق است. آنقدر موفق که شوهر ترسویش را به زور به شهادت می‌رساند. همان عبدالرحمان که شب تاسوعا از امامش جدا شده و در تمام مدت همراهی همسرش با کاروان اسراt می‌خواسته او را منصرف کند و یک دفعه بعد از پدر شدنش متحول می‌شود. باز هم چگونگی و چرایی این تغییر معلوم نیست.

عبدالرحمان متحول می‌شود و در یک نقشه ناشیانه به دلیل حضور دوباره‌ بی دلیل سلما در کاروان اسرا، جانش را از دست می‌دهد و برای اینکه مخاطب از این کشته شدن سرخورده نشود سلما او را شهید راه حسین معرفی می‌کند. در «شور عاشقی» لازم نیست زینب (س) کاری انجام بدهد چون همه را سلما انجام می‌دهد. لازم نیست شمر آن روی سگش را نشان بدهد چون باید آدم عاشق پیشه‌ای باشد که چشم‌های سلما، این اسیر همه فن حریف، دلش را ببرد و تا جایی پیش می‌رود که حتی در مدح شهدای کربلا شاعر هم می‌شود.

تمام نقش اسرا فقط حضور در صحنه سخنرانی و تیمار سلما و سیاهی لشگر برای کوهپیمایی در بیابان است، بی‌آنکه سرما و گرمای آن اثری واقعی روی چهره‌ آن‌ها بگذارد و بی‌آنکه لباس آن‌ها جز برش دالبر پایین لباسشان پارگی دیگری داشته باشد. رنگ و جنس لباس‌ها هیچ اثری از خشونت طبیعت ندارد. حتی خانه بادیه نشینان اثری از خاک و آفتاب سوزان و سرمای استخوان‌سوز نشان نمی‌دهد. به نظر می‌رسد «شور عاشقی» به جز ایده جذاب و یکی دو سکانس نسبتا خوب، حرفی برای گفتن ندارد.


این اثر سینمایی “شور عاشقی” به روایت از اسرای کربلا در مسافرت به شام است. روایت خیالی از زبان سلما روایت می‌شود و او در پایان موفق می‌شود همسرش را نجات دهد. عبدالرحمان، شب قبل از عاشورا از امام جدا می‌شود و در نقشه ناشیانه به دلیل حضور دوباره‌ بی دلیل سلما در کاروان اسرا، جانش را از دست می‌دهد. در اثر سینمایی ایده جذاب و چند سکانس نسبتاً خوب وجود دارد، اما به نظر می‌رسد حرفی برای گفتن بیشتری ندارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *