حکایت طنز و شاد شاگرد باهوش و استاد غافل
0 نظر
این حکایت درباره یادگیری از تجربیات شکست و خردمندی است. استاد مشنگ برای شاگردانش تجربهای از یک ورشکسته بازگو میکند که با داشتن تجربه شکست، میتواند از خطاها و اشتباهات خود و دیگران درس بگیرد و خودش را بهبود ببخشد. این حکایت نشان میدهد که اعتماد به همه افراد بدون توجه به تجربهها و شکستهایشان، ممکن است به مواجهه با کلاهبرداری و خیانت منجر شود. از این حکایت میتوان یاد گرفت که قبل از اعتماد به کسی، باید به تجربه و رفتارهایش دقت کنیم و همیشه خردمندانه عمل کنیم.
حکایت زیر روایت خیالی پندآموزی است که به ما درس زندگی در قالب طنز میدهد.
حکایت استاد مشنگ و شاگرد زرنگ
در زمانهای قدیم استادی بود که در مکتب اش از همه قشر و سن و سالی شاگرد داشت. از بچه و بزرگ و پیر و جوان گرفته تا کارگر و تاجر و بقال و نقال و چقال. یک روز برای استاد با چاپار سریعالسیر پیام کوتاهی رسید که به آن پیامک میگفتند.
بیشتر بخوانید: حکایت جذاب و خواندنی فیلبان و پادشاه با انصاف
استاد در جواب شاگردان افزود: «کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربهای نداشته، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح دیده و بهتر از هر کس دیگری میتواند چاههای منتهی به شکست را به ما نشان دهد.» شاگردان از این حرف استاد کپ کردند و زبان به دهان گرفتند.
آن شخص ورشکسته در سه جلسه فشرده یک ساعت و نیمه به استاد مشاوره داد و استاد را راضی کرد تا در آن پروژه تامین مالی کند. استاد هم با آن همه ادعایش خام شد و هرچه داشت و نداشت تامین مالی کرد و شش ماه که هیچ، شش سال بعد هم به نتیجهای نرسید و دار و ندارش را به باد داد.
بیشتر بخوانید: حکایت نان به نرخ روز خوردن، عبادت به نرخ شاه از گلستان سعدی
بعدها از یکی از شاگردانش که داروغه بود خبردار شد همان تاجر ورشکسته، خودش بنیان گذار آن پروژه خیالی بوده و با این کلک میلیاردها کیسه اشرفی کلاهبرداری کرده و متواری شده است. آن جا بود که استاد فهمید خیلی هم نباید به آدمهای شکستخورده اعتماد کرد و عقل هم خوب چیزی است گاهی!
برداشت شما از این حکایت و روایت خیالی طنز چه بود؟ پندی که از گفتگوی شاگرد و استاد دریافتید چیست؟ لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.