با آغوش باز به استقبال فراموش شدن برویم!
0 نظر
این متن به نقد و بررسی برخی ارزشهای انسانی و تأثیرات نمایشی شدن در زندگی انسانها پرداخته است. با توجه به نظرات فیلسوفان و روانشناسان، متن به بررسی نادیده گرفته شدن افراد و ارزشهای نادیده گرفته شده میپردازد. همچنین به بررسی نقش خانواده و مراقبت از عزیزان در زمان بیماریهایی مانند آلزایمر نیز پرداخته است. در نهایت، با اشاره به اثر سینمایی “آغوش باز” به ارزشمندی آثار سینمایی و تأثیرات آن در جامعه اشاره شده است.
دیجیاتور-گروه آثار خلاقانه- مجید اسطیری؛ به عقیده ژان بودریار فیلسوف برجسته فرانسوی یکی از بزرگترین چالشهای زندگی انسان معاصر «نمایشی شدن» همه شئون زندگی است. گویی ما فقط به چیزی که دیده شود، توجه میکنیم، به دیده شدن خودمان فکر میکنیم. ما چیزی را که نتوانیم، ببینیم باور نمیکنیم و اگر خودمان به اندازه کافی دیده نشویم باور به خودمان را هم از دست میدهیم.
با این حساب خیلی از ارزشهای انسانی، مخصوصا ارزشهای خانوادگی مثل گذشت و فداکاری که معمولا به سادگی دیده نمیشوند، فراموش میشوند و به محاق رفتن این ارزشها میتواند یک مادر، یک پدر و یک فرزند را ناامید و افسرده کند. همین اتفاق در عرصه جامعه هم رخ میدهد و وقتی رقابت خونین و بیرحمانه بیشتر دیدهشدن درمیگیرد، جدا از این که انسانها چه ارزشهایی را قربانی موفقیت فردی میکنند، خیل عظیم بازندگان اجتماعی با ناکامی و سرخوردگی سختی مواجه میشوند که دقیقا ناشی از رقابت بیرحمانه و پیروزی خودخواهانه سلبریتیها و آدمهای تشنه شهرت است.
رولو می روانشناس بسیار عمیق آمریکایی که نظراتش پایه نظریه رواندرمانی اگزیستانسیال اروین یالوم است، مینویسد: این هرگز شناخته نشدن انسان گمنام، این تنهایی، به انزوا بدل میشود و ممکن است فرد را به تسخیر دیوآسایی درآورد. زیرا عدم اعتماد به نفس و خودناباوری هایش – «من در واقع وجود ندارم چون نمی توانم بر کسی تأثیر بگذارم» – در درونش باقی می ماند، در انزوایی نامحسوس و جانکاه تنفس می کند و راه می رود. تعجبی ندارد که اسلحه برمی دارد و رهگذرانی را نشانه می گیرد که آنها هم برای او گمنام هستند.
حالا از خودتان بپرسید چه کسی دکور پرهزینه کنسرت اثر سینمایی «آغوش باز» را آتش زد؟ چرا بهروز شعیبی این سوال را به شکل واضح جواب نمیدهد؟ چه اهمیتی دارد؟ به نظر من یکی از همین آدمهای نادیده گرفتهشده، یکی از آن کارگران طراحی دکور که از همه بیشتر کار میکنند ولی هنوز حقوقشان را نگرفتهاند. انگیزهاش را دارند. آن برقکار ساده که مظنون اصلی است انگیزهاش را دارد. حتی همسر «پیام» خواننده جاه طلب اثر سینمایی با بازی حامد کمیلی، با این که حتی یک بار هم در اثر سینمایی دیده نمی شود و اساسا به خاطر اینکه در زندگی دیده نمی شود انگیزه اش را دارد. اگرچه او مهربان تر و شهودی تر از این حرف هاست. او دستبندهای کوچک می سازد تا یک فروشنده نابینا برایش بفروشد. آن فروشنده نابینا نماینده مقابله با همه جنبه های نمایشی زندگی است که بودریار ما را از شیوع آنها می ترساند.
خط روایت خیالی موازی پیام و کشمکشهای فراوان کنسرتش، روایت خیالی مراقبت کردن پدر او از مادرش است که مبتلا به آلزایمر است و فقط یک بار در طول اثر سینمایی شوهرش را میشناسد. این بیماری آلزایمر مادر در یک تضاد بسیار معنادار با زندگی معناباخته پسرش قرار میگیرد. پیام همه تلاشش را میکند تا در حافظهها بماند، اما مادرش او را به یاد نمیآورد. گویا او نیز مادرش را فراموش کردهاست. فقط پدر است که با یکی از همان ارزشهای نادیدنی، یعنی رحم و گذشت، از همسرش مراقبت می کند.
«آغوش باز» اگرچه بهترین اثر سینمایی شعیبی نیست اما در زمره قابل احترام ترین اثر سینماییهای او و یکی از شریف ترین آثار جشنواره چهل و دوم جای میگیرد.
زندگی انسان معاصر نمایشی شدن است. ارزشهای انسانی، مخصوصا ارزشهای خانوادگی فراموش میشوند. عدم اعتماد به نفس و خودناباوری در درونش باقی می ماند. این هرگز شناخته نشدن انسان گمنام، این تنهایی، به انزوا بدل میشود. انسانها چه ارزشهایی را قربانی موفقیت فردی میکنند. وقتی رقابت خونین و بیرحمانه بیشتر دیدهشدن میگیرد، جدا از این که انسانها چه ارزشهایی را قربانی موفقیت فردی میکنند، خیل عظیم بازندگان اجتماعی با ناکامی و سرخوردگی سختی مواجه میشوند.